بهره مند
بهره مند. /bahremand/. مترادف بهره مند: برخوردار، بهره ور، رستی خوار، کامیاب، متمتع، محتظی، محظوظ، مستفید، مستفیض، منتفع. متضاد بهره مند: بی بهره، محروم. معنی انگلیسی: enjoying, having a share, fortunate, [fig.] fortunate.
بهره مند. /bahremand/. مترادف بهره مند: برخوردار، بهره ور، رستی خوار، کامیاب، متمتع، محتظی، محظوظ، مستفید، مستفیض، منتفع. متضاد بهره مند: بی بهره، محروم. معنی انگلیسی: enjoying, having a share, fortunate, [fig.] fortunate.
ترجمه و معنی انگلیسی کلمه و یا عبارت یا اصطلاح فارسی "بهره مند شدن" عبارت است از benefit, enjoy, luxuriate.. عبارت های فارسی دیگر که معادل یا مشابه عبارت فارسی "بهره مند شدن" هستند و یا کلمات این عبارت را دارند نیز در ذیل به همراه ...
معنی مَّتَاعَ: متاع - کالا - هر چیزی که از آن تمتع و بهره ببرند معنی فَاکِهُونَ: خوش و شیرین کامان - آنان که با سخنانی که مایه خوشحالی وخنده است با یکدیگر سخن می گویند (کلمه فاکه اسم فاعل از مصدر ...
معنی. کسی که طلب فیض بکند؛ استفاضهکننده. ... سودخواه . فائده طلب . خواهنده ٔ سود و فایده . بهره مند. سودمند. استفاده کننده . طالب فائده . و رجوع به استفاده شود : آنچه ممکن شد در تفهیم متعلم و تل ...
- محظوظ شدن ؛ بهره مند شدن. تمتع بردن : لوح حافظ لوح محفوظی شود روح او از روح محظوظی شود. مولوی. محظوظ گردیدن ؛ محظوظ گشتن. محظوظ شدن : و دیگر رسایل و رقاع و فصول از انواع به مطالعه ٔ همه محظوظ گشتم.
معنی بهره بردن - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید
مزایا. قسمتی ، قسمتی از. نوا. بهره: دکتر کزازی در مورد واژه ی " بهره" می نویسد : ( ( بهره در پهلوی در ریخت بهرک bahrag بکار می رفته است . ریختی پساوندی از بهر است . ریختی دیگر از " بهر " بَخْر است که با در ...
معنی لذت بردن . [ ل َذْ ذَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) درک خوشی کردن . مزه یافتن . رجوع به کلمه ٔ لذت و شواهد آن شود. انگلیسی enjoy, pleasure, revel, degust, enjoying. مرتبط برخوردار شدن، بهره مند شدن از، برخوردار شدن از، دارا ...
فرهنگ فارسی معین. (مُ تَ مَ تِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - برخوردار از چیزی ، بهره مند. 2 - کسی که عمره (زیارت بیت الله با شرایط خاص ) به جا آورد. بیشتر. ۲ واژه همقافیه. جستوجوی «تمتع» در لغتنامههای دهخدا ...
بهره مند ، برخوردار ، لذت بردن. مثال : از آن منظره چشم نواز محظوظ شویم. معنی عامیانه: از آن چشم انداز بسیار زیبا بهره مند شویم. رجوع شود به داستان کباب غاز در ادبیات سال دوم دبیرستان: یکی از ...
دارا بودن، لذت بردن، برخوردار شدن، بهره مند شدن از، برخوردار شدن از ... ، دانشنامه اسلامی، دیکشنری نام ها، هم خانواده یاب، تصویر مرتبط با کلمه، معنی در حل جدول کلمات متقاطع و ابزارهایی مانند ...
مترادف برومند: بارور، مثمر، میوه دار، قوی، رشید، نیرومند محکم، برخوردار، بهره ور، کام روا، کامیاب، خرم، شاداب، آبرومند. معنی انگلیسی: exuberant, fecund, fertile, healthy, mature, young, youthful, fruitful.
دارا بودن، لذت بردن، برخوردار شدن، بهره مند شدن از، برخوردار شدن از ... ، دانشنامه اسلامی، دیکشنری نام ها، هم خانواده یاب، تصویر مرتبط با کلمه، معنی در حل جدول کلمات متقاطع و ابزارهایی مانند ...
مستفید ، در اختیار گرفته ، بهره مند. مستفیض. محظوظ شدن. حظ وفایده بردن ازچیزی. فیض بردن، بهره مند شدن،. یعنی شخصی طالب بهره مندی و طلب فیض از کسی داشته باشد. کسی که طلب فیض کند ، فیض برده. + عکس و ...
بهرمند. [ ب َ م َ ] ( ص مرکب ) بهره مند که نصیب باشد. دارای بهره و نصیب. کامیاب. ( ناظم الاطباء ). مرکب از: بهر + مند ( اداة اتصاف ) در زبان پهلوی «بهرمند» ( قابل تقسیم. قابل قسمت ). در فارسی بمعنی متمتع.
بهره مند فرهنگ فارسی عمید دارای بهره و نصیب؛ سودبرده؛ کسی که از چیزی یا کاری سود و بهره برده باشد.
gain 2 ( n ) =an increase in the amount of sth, especially in wealth or weight, e. g. a $3000 gain from our investment. =an advantage or improvement =financial profit. gain 1 ( v ) ( ɡeɪn ) =to obtain sth, especially sth that you need or want, e. g. The country gained its independence ten years ago. gain: به دست آوردن.
فرهنگ فارسی معین. معنی فیض بُردن ، نیکی دریافت کردن . مترادف فيض بردن، برخوردار شدن، بهره مند شدن انگلیسی benefit عربی مصلحة، مساعدة، ثبت، حفلة خيرية، ثنى، استفاد، أفاد، أبرئه، فائدة
2. Use of solar power will benefit all mankind. 2. استفاده از نیروی خورشیدی به تمام بشریت فایده خواهد رساند. معنی و ترجمه کلمه انگلیسی benefit به فارسی، به همراه مثال، تلفظ آنلاین و توضیحات گرامری. 1 - مزیت (اسم) 2 - مراسم ...
بهره مند. کامیاب . متنعم . مستفیض . بهره ور. (یادداشت مؤلف ). این کلمه مرکب است از برخورد که معالدال است بمعنی برخوردن و لفظ «ار» که کلمه ٔ نسبت است و این از عالم (از قبیل ) خریدار است نه از عالم زردار.
پیشنهاد کاربران. 🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند: فعل ( verb ) : luxuriate. ️ اسم ( noun ) : luxury / luxuriance. ️ صفت ( adjective ) : luxurious / luxuriant. ️ قید ( adverb ) : luxuriously / luxuriantly. رشد کردن، شکوفا شدن، رونق ...
واژگان مترادف و متضاد. نمایش تصویر. معنی. مستفید شدن. پخش صوت. معنی برخوردار شدن، بهره مند شدن، منتفع گشتن، سودبردن، بهره گرفتن. عربی مصلحة، مساعدة، ثبت، حفلة خيرية، ثنى، استفاد، أفاد، أبرئه ...
معنی مند - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید
بهره مند شدن، برخوردار شدن، دارای . . . . . شدن، صاحب . . . . . . ... ، دانشنامه اسلامی، دیکشنری نام ها، هم خانواده یاب، تصویر مرتبط با کلمه، معنی در حل جدول کلمات متقاطع و ابزارهایی مانند واژه ...
impart knowledge and expertise. انتقال دانش و تخصص. SYN: instill. شناساندن چیزی به کسی ( گفتن یا به طریقی دیگر ) / سهم دادن / بهره مند ساختن / دادن. verb. [ obj] formal. 1 : to give ( something, such as a quality ) to a thing. ️ Her presence imparted a sense of importance ...
معنی و نمونه جمله taste - همراه با مترادف و متضاد، تلفظ صوتی آمریکایی و بریتانیایی، چشیدن، لب زدن، مزه کردن، امتحان کردن، مزه دادن ... - از برکات طبیعت بهرهمندشدن - This milk tastes sour.
بهره مند شدن از حق گزینش ... ، دانشنامه اسلامی، دیکشنری نام ها، هم خانواده یاب، تصویر مرتبط با کلمه، معنی در حل جدول کلمات متقاطع و ابزارهایی مانند واژه ...
- محظوظ شدن ؛ بهره مند شدن. تمتع بردن : لوح حافظ لوح محفوظی شود روح او از روح محظوظی شود. مولوی. محظوظ گردیدن ؛ محظوظ گشتن. محظوظ شدن : و دیگر رسایل و رقاع و فصول از انواع به مطالعه ٔ همه محظوظ گشتم.
معنی. بهرهمند. پخش صوت. معنی دارای بهره و نصیب؛ سودبرده؛ کسی که از چیزی یا کاری سود و بهره برده باشد. انگلیسی rewarded, blessed, profited by. عربی مكافأة المباركة المستفيد من قبل. ترکی ödüllendirildi, kutsandı ...
مترادف و متضاد. بهرهور شدن، بهرهمند شدن، متمتع شدن، برخوردار شدن. حظ کردن، حظ بردن، لذتبردن. خشنود شدن. ۱. بهرهور شدن، بهرهمند شدن، متمتع شدن، برخوردار شدن ۲. حظ کردن، حظ بردن، لذتبردن ۳ ...